کجای کارم اشتباست

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پدر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلم فریاد بدون بغض می خواد  

غر زدن و ناله کردن می خواد  

کسی باشه بغلم کنه و بگه این روزا تموم میشه  

میرسه روزی که تلخی این روزها رو فراموش کنی 

دلم برای خودم می سوزه از اینکه نمیشه دردمو به کسی بگم  

من حتی با خدا هم نمی تونم درد دل کنم 

خدا چی دارم بهت بگم؟ 

بگم به مردی دل بستم که مال من نبود حق من نبود و اینقدر کشش دادم تا بریدم. 

این روزها تلخم بی روحم با این که مدتهاست تموم شده ولی خوب نمیشم. 

یه چیزی در من شکسته  و درد می گیره که نمیدونم کجاست  

یه چیزی گلو مو سفت چسبیده و بی خیال نمیشه ؛نمیدونم تا کی می خواد اونجا بست بشینه. 

از صبوری کردن و دم نزدن بیزارم 

از این همه توداری بیزارم نه اینکه نخوام  اصلا بلد نیستم دردمو بیان کنم   

برخلاف ظاهرم درونم آرام نیست 

دلم می خواد فریاد بزنم  

آرامم ....ولی پریشانم 

آرامم..... ولی خسته ازآرامش ظاهری ام

 

 برای دوستانم:

متاسفم اگه با خوندش ناراحت میشید ولی نیاز بود جایی بریزم بیرون و بهتر از اینجا جایی رو سراغ نداشتم.  

 

عمری گذشت تا باورمان شد  

آنچه را باد برد.... 

خودمان بودیم 

 

 

"تمام شدم تا تمام شد  "

 

 

 

 

پ.ن: تا هستم برایم عزیز خواهی بود.

من بی عرضه نتونستم تحمل کنم و دوباره خر شدم  

دیگه نمی نویسم از همتون به خاطر همراهی و راهنماییتون ممنونم 

خداحافظ